در شمارۀ قبل ریشههای نارضایتی را بررسی کردیم. دیدیم چسبیدن به افکار و واقعیت دانستن آنها به علاوۀ اجتناب از موقعیتهایی که در آنها افکار و احساسهای ناخوشایندی را تجربه میکنیم، چطور باعث میشود بیشتر اوقات ناراضی باشیم. حالا میخواهیم ببینیم چطور میتوان رضایتمندی را در زندگی افزایش داد.
بعضی از ما برای دوری از افکار و احساسهای ناخوشایند، منطقۀ امنی پیدا کردهایم و تمایل نداریم پا را از آن فراتر بگذاریم. بعضی دیگر احساس سردرگمی میکنیم و نمیدانیم چطور رضایتمندی بیشتری را تجربه کنیم. بعضی از ما هم در طول روز سرمان شلوغ است و برای هیچ کاری وقت کافی نداریم، اما شب که میشود احساس میکنیم کار مفیدی انجام ندادهایم و اگر با خودمان صادق باشیم اعتراف میکنیم بخش اعظم مشغلههایی که برای خودمان ایجاد کردهایم برای آن است که حواسمان پرت شود و افکار و احساسهای دشوار را تجربه نکنیم. بعضی هم میدانیم انجام چه کارهایی ما را از صمیم قلب راضی میکند، اما از این کارها چنان دور شدهایم که حتی فکر کردن به آنها هم وجودمان را به آتش میکشد. به این ترتیب زندگیمان روز به روز تهیتر میشود و معنا و سرزندگیاش را از دست میدهد.
حال تصور کنید میخواهیم به سفری برویم که با برداشتن هر قدم احساس رضایتمندی و سرزندگی بیشتری کنیم. ابتدا به یک قطبنما یا جهتیاب نیاز داریم؛ لازم است بدانیم چه مسیری را در پیش بگیریم و چه قدمهایی را برداریم. در رویکرد مبتنی بر پذیرش و پایبندی، به این قطبنما که لحظه به لحظه رفتار ما را هدایت میکند «ارزش» میگویند. ارزشها صفاتی کلی هستند که نشان میدهند دوست داریم چه جور انسانی باشیم و در جنبههای مختلف زندگی رفتارمان چگونه باشد. ارزشها بایدها و نبایدها یا قوانین و مقررات نیستند و درست یا غلط ندارند. بلکه بیانگر سلیقۀ ما هستند. فرض کنید طعم مورد علاقۀ شما میان بستنیها، طعم زعفرانی است. نمیتوانیم بگوییم این انتخاب، درست یا غلط است. این طعمی است که به شما احساس خرسندی و سرزندگی میدهد. رفتار کردن بر اساس ارزشهایی که انتخاب کردهایم به ما احساس سرزندگی و رضایتمندی میدهد و تمایل پیدا میکنیم روز به روز این رفتار را افزایش دهیم.
مهم است بین ارزشها و اهداف تمایز قائل شویم. اگر ارزشها را مسیری بدانیم که در سفر به سوی زندگی بامعنا و سرزنده در پیش گرفتهایم، اهداف نقاطی هستند که در طول مسیر از آنها عبور میکنیم. ما براساس ارزشهایمان رفتار میکنیم، اما به آنها نمیرسیم. کسی که ماجراجویی برایش ارزشمند است، همواره میکوشد از روی ماجراجویی رفتار کند. هیج جایی نیست که احساس کند به انتهای ماجراجویی رسیده است؛ بلکه برای او ماجراجویی مسیری بیانتها است که همواره میتواند قدمهای بیشتری در آن بردارد. همین فرد ممکن است به عنوان اولین هدف در مسیر ماجراجویی انتخاب کند که آخر هفته را در یکی از مناطق طبیعی اطراف محل زندگیاش بگذراند. اهداف بعدی او میتواند سفر به نقاط دور افتادۀ ایران، سفر به کشورهای اطراف و سفر به دور دنیا باشد. از آنجایی که ارزشها مسیر هستند با هر قدمی که برمیداریم یک قدم به انسانی که میخواهیم باشیم نزدیکتر میشویم و احساس رضایت بیشتری را تجربه میکنیم. در حالی که اگر اهدافمان را بدون توجه به ارزشهایمان تعیین کنیم، ممکن است وقتی به آنها میرسیم جذابیتشان را از دست بدهند چون نمیدانیم این همه تلاش برای چه بوده است. یا پیش رویمان اهداف بهتری را میبینیم که هدفی را که به آن رسیدهایم کماهمیت جلوه بدهند. مشکل دیگر زندگی با تمرکز بر اهداف، وقتی بروز میکند که به آنها نمیرسیم. در این صورت دچار سرخوردگی و ناامیدی میشویم. اما اگر تمرکز روی مسیر یا همان ارزشها باشد، دیگر دغدغۀ رسیدن نداریم و با هر قدم احساس سرزندگیمان بیشتر میشود. یک تمرین خوب برای پیدا کردن ارزشها این است که سخنرانی مجلس ترحیم خود را بنویسیم. دوست داریم زندگیمان صرف چه چیزهایی شده باشد. این نشان میدهد امروز انجام چه رفتارهایی ما را به انسانی که میخواهیم باشیم (مهربان، صبور، مردمدار، پرتلاش و …) شبیهتر میکند. تا نفس میکشیم فرصت داریم این چنین رفتار کنیم.
یادمان باشد وقتی تصمیم میگیریم بر اساس ارزشهایمان زندگی کنیم همۀ درها به رویمان باز نمیشود و همۀ مشکلات از پیش رویمان کنار نمیروند. باز هم با افکار و احساسهای دشواری رو به رو خواهیم شد که گرفتار شدن در آنها میتواند سد راهمان شود. برای ماندن در مسیر، نیاز به یادگرفتن و تمرین مهارتهایی داریم که ظرفیت تجربه کردن چنین افکار و احساسهایی در ما بیشتر شود. در شمارههای بعدی به این مهارتها خواهیم پرداخت.